شبکه یک - 14 مرداد 1401

"کربلا" و انقلاب در "معناشناسی" شکست و پیروزی(ما عزادار چیستیم؟)

نشست(خطر تحریف "عزا" و مسخ " دین") _ سبزوار _ محرم ۹۸

بسم الله الرحمن الرحیم

عرض سلام محضر خواهران و برادران عزیز، تسلیت عرض می‌کنم ایام محرم را و طبیعتاً در این ایام مسئله اصلی یوم‌الله و محرم است. شما می‌دانید سیدالشهداء زودتر از دشمن به فرات رسیدند این‌ها رسیده بودند آب دست این‌ها بود بعد نیروهای حر آن طلایه سپاه دشمن در جمع چند هزاری بودند که رسیدند آن‌ها باید می‌آمدند از شریعه، از همین جایی که دست امام حسین(ع) بود به اسب‌هایشان آب می‌دادند و خودشان آب می‌خوردند از همه جا نمی‌شد پایین رفت،‌ جای خاصی بود خونه داشت که می‌شد رفت و آن‌جا دست امام حسین(ع) بود. بعضی از یاران امام حسین(ع) گفتند این‌ها دشمن هستند می‌خواهند ما را بزنند نگذارید لب فرات بیاید این‌ها جنگ را شروع کردند ما وسط جنگ هستیم. امام حسین(ع) فرمودند نه، بگذارید بیایند، خودشان راهنمایی کردند بعد جالب است چون آن‌ها اسب‌هایشان در بیابان تشنه دویده بود، خسته بود، امام حسین(ع) فرمودند یک جوری به اسب‌ها بدهید که اسب‌هایتان صدمه نبینند آوردند خودشان یک مقدار آب به آن‌ها دادند، به سربازان دشمن که اسب‌ها را این‌طوری آب بدهید که این‌ها تشنه هستند دویدند آسیب نبینند یعنی امام حسین(ع) به فکر اسب دشمنانش هست که وقتی می‌گویم جبهه توحیدی با تو می‌جنگیم یعنی تو داری با ما می‌جنگی سر ما می‌بُرید بعد هم ما را تشنه می‌گذارید بچه 6 ماهه را هم نمی‌گذارید آب بخورد ولی این کار را هنوز نکردید و من نگران تشنگی اسب‌هایتان هم هستم. این تفاوت دوتا جبهه و دوتا تشکل است. تفاوت سپاه 70 نفری حسین(ع) با سپاه ده‌ها هزار نفری جبهه ضد حسین در طول تاریخ از جمله این است آن‌ها هدف‌شان بندگی خداوند بود مبنای حرکت‌شان محبّت خدا بود بخاطر محبّت خدا محبّت به اولیای خدا و به خاطر خدا محبّت به خلق خدا داشتند. عاشق هم بودند. در تشکل جبهه مقابل که ساختار بر اساس تشکیلات اسلامی نیست فقط ضوابط خشک سازمانی است فقط ساختار تعریف می‌شود مسئولیت‌ها همه صرفاً اعتباری است و مبنای آن قرارداد و پروتکل و توافق است توافق هم بر اساس منافع صورت می‌گیرد. آن‌جا اگر قرار است به کشته شدن باشد بقیه را جلو می‌اندازد خودش پشت او مخفی بشود که تیر به او بخورد اما در آن جبهه جلو می‌آید که تیر به خودش بخورد و به امام حسین(ع) نخورد. این تفاوت دو نوع کار دوتا تشکیلات است هرکسی دغدغه اصلی‌اش اتفاقاً رشد همه جانبه همه اعضاء و همه مؤمنین است از جمله یکی هم خودش. هرکس در مسیر توحید و عدالت مفیدتر است او را جلو می‌اندازند بقیه کمک می‌کنند قلاب می‌گیرند که او برود چون اصلاً هدف نه من است نه تویی. این سبک مبارزه عاشورایی بود هیچ کس خودش هدف نبود. همه از امام حسین(ع) درس گرفتند که هدف خدا و خدمت به خلق است. من و تو که هدف تک تک هر کدام از ما رشد خودمان است هدفی بیرون از رشد ما برای خودمان تعریف نکردیم هدف ما رشد خودمان است هدف نهایی تغییر اوضاع جهان نیست. اوضاع جهان همیشه همین‌طور بوده و مدام بالا و پایین رفته است «... تِلْکَ الْأَیَّامُ نُداوِلُها بَیْنَ النَّاسِ...» (آل عمران/ 140)؛ این اوضاع یک موقع دست علی است یک وقت دست معاویه است یک وقت دست یزید است می‌آید و می‌رود. خداوند می‌گوید اگر می‌خواستم همه کلیشه‌ای و به زور مؤمن باشم بدون این که آزمون پس بدهم خب خودم همه را مؤمن خلق می‌کردم. این آیه قرآن است. خداوند می‌فرماید اگر خداوند اراده می‌کرد و می‌خواست همین‌طوری همه مؤمن باشند مشکل خدا کمبود مؤمن بود خب خداوند همه را مؤمن خلق کرد برای چی این گناه‌ها، این جهل‌ها این مصیبت‌ها باشد. می‌فرماید هدف این نیست که به هر قیمتی مؤمن باشید هدف رشد شماهاست شما باید با آگاهی و آزادی انتخاب کنید هدف‌دار باشید حرکت کنید و هزینه آن را بپردازید و به لحاظ ایمان و عمل صالح رشد کنید. اصلاً هدف رشد شماست هدف جابجایی قدرت نیست آن‌ها اهداف واسطه است هدف اصلی و ذاتی و نهایی، رشد انسان است این همان حرفی است که امام(ره) می‌گفت ما مأمور به تکلیف هستیم نه نتیجه، همین است. معنی آن حرف امام(ره) این نبود که نتیجه برای ما مهم نیست یا ما از این تکلیف‌گراهایی هستیم که کله‌شان کار نمی‌کند، اصلاً محاسبه و عقل برایشان مهم نیست چه می‌شود. نه. نتیجه یعنی ما صرفاً نتیجه‌پرست به این مفهوم که هدف‌مان نتایج مادی محض باشد، قدرت و ثروت، اگر پیروز شدیم بگوییم حق است و اگر شکست خوردیم بگوییم باطل است، هدف تکلیف است یعنی این که من باید به وظیفه‌ام عمل کنم و من باید رشد کنم. وقتی برای دیگری فداکاری می‌کنم یعنی من دارم رشد می‌کنم من دارم برای خودم فداکاری می‌کنم قرآن می‌فرماید هرکس عمل صالح انجام می‌دهد «فلنفسه» دارد برای خودش انجام می‌دهد اما وقتی داری به دیگران خدمت می‌کنی تو داری به خودت خدمت می‌کنی. چنانکه قرآن می‌فرماید هرکس دارد به دیگران ظلم می‌کند قبل از دیگران به خودش ظلم کرده است خودش را از انسانیت ساقط کرده است خب این نگاه جبهه حسین به مصائب است لذا شکست و پیروزی مادی برایشان مساوی است. چرا قرآن می‌فرماید که پیروزی یا کشته شدن و شهادت در یک ردیف هستند؟ «إحدی الحُسنین» نگویید پیروزی و شکست، چه پیروزی مادی و چه شهادت هر دو حُسنا است. «إحی الحسنین» یعنی این‌ها هیچ تفاوتی با هم ندارند ما اصلاً در این جبهه شکست نداریم. امام حسین(ع) می‌فرماید این مسیر شکست ندارد کشته شدن ما شکست ما نیست چنان که کشتن پیروزی نیست کشتن و کشته شدن مساوی است ما برای اصلی آمدیم برای توحید و عدالت آمدیم هدف ما رشد خودمان است و مسیر آن هم تقرّب به خدا و رضای الهی است. او در این صورت راضی است که ما با ظلم مبارزه کنیم اما این که ما بردیم یا به باختیم ما به برد و باخت فکر نمی‌کنیم که بگوییم کی برد و کی باخت؟ تجارت با خداست، و تجارت با خدا را هرکس می‌کند در هر دو صورت برنده است چه کشته بشود و چه پیروز بشود و قدرت را به دست بگیرد این یک منطق دیگر است. این منطق است که هرچه به ظهر عاشورا نزدیک می‌شوند می‌گویند سیدالشهداء(ع) و یاران‌شان مدام مبتهج‌تر می‌شدند، ابتهاج و یک شادی درونی داشتند، شادی احمقانه صوری نه، یک شادی ذاتی، عمقی، درونی. چهره امام حسین(ع) برافروخته‌تر می‌شد به هدف دارد نزدیک‌تر می‌شود آرام‌تر بود هرچه به ظهر عاشورا نزدیک‌تر می‌شد این روحش بازتر و منبسط‌تر می‌شد آثار پیروزی بیشتر در او دیده می‌شد. این دوتا مبناست آن جبهه و آن حرکت هدف آن اساساً به رشد مربوط نیست هدف، قدرت و ثروت است. هرکس برد می‌گویند برد هرکس قدرت و ثروت را به دست نیاورد می‌گویند باخت. یک چیزی بیرون از رشد آن سازمان و جبهه به عنوان هدف تعریف می‌شود مسئولیت کسی در برابر کسی ندارد مسئولیت معنوی و اخلاقی وجود ندارد من اصلاً به کسی پاسخگو نیستم من فقط به نفس خودم پاسخگو هستم من باید خودم را ارضاء کنم. کل این نوع زندگی سیاسی اقتصادی، سراسر نوعی خودارضایی است یک نوع خودارضایی معنوی است این تفاوت این دوتا تشکیلات است این که بعضی‌ها می‌پرسند که بالاخره نگاه اسلامی با حزب موافق است یا مخالف است؟ با حزب موافق است با حزب مخالف است. با کدام حزب موافق است و با کدام حزب مخالف است. حزب‌الله و حزب‌الشیطان روشن بشود اهداف و ارزش‌هایشان روشن بشود. معیارهایشان با هم متفاوت است با این که هر دو حزب هستند یعنی تشکیلات کار جمعی سازماندهی است رهبری دارد شعار دارد برنامه دارد هدف دارد ولی در عین حال کاملاً متفاوت هستند نمونه‌اش احزاب قدرت مادی در دنیا است و بعضی از جناح‌بندی‌های داخل خود کشور ما که در انتخابات بعضی‌ها حاضر می‌شوند که هرکاری را بکنند تا به قدرت برسند رشوه بدهند، رشوه بگیرند، دست توی بیت‌المال ببرند، دست توی بیت‌المال خصوصی افراد، شرکت‌ها و این طرف و آن طرف به اَشکال مختلف ببرند. چند وقت پیش یکی از شهرها در انتخاب شوراها در رسانه‌ها خواندم گفت به من گفتند دو میلیارد بده اسم تو را در لیست شوراها بگذاریم تو چقدر می‌خواهی دربیاوری که دو میلیارد بدهی؟ مگر یک آدم معمولی چقدر پول دارد که دو میلیارد بدهد که اسمش را در لیست انتخابات بگذارند که بعد می‌خواهی در یک شورا و شهری ببری، چقدر می‌خواهی به جیب بزنی که این دو میلیارد پیش آن چیزی نباشد! کسی که دو میلیارد می‌دهد حداقل می‌خواهد 10 میلیارد بردارد اگر بیشتر نباشد. ببینید این کار بد می‌شود. ولی در برابر آن همین هیئت‌های مذهبی، هیئت‌هایی که صادقانه و خالصانه است چون ما متأسفانه هیئت‌های غیر خالصانه هم داریم دعوایشان سر این است که مداح ما کیست، سخنران ما کیست، آش و شله ما چرب‌تر است، عَلَم ما بزرگتر است جمعیت ما بیشتر است چیزی که در آن نیست خدا و امام حسین(ع) است، امام حسین(ع) بهانه است،‌ هدف ماییم! محل ما، هیئت ما، ‌مسجد ما، شما چقدر پول دادید این‌ها چقدر خرج دادند این‌ها چه ربطی به امام حسین(ع) دارد. مرحوم شیخ عباس قمی(ره) صاحب مفاتیح – تازه آن زمان – می‌گوید گرفتار سه‌تا گناه هستیم 1) یکی ریا، که می‌گوید ریا در عبادات مثل ربا در معامله است، حاج شیخ عباس قمی می‌گوید من کمتر هیئتی دیدم که صادق و خالص واقعاً برای خدا عزای امام حسین(ع) بگیرد یعنی اصلاً برایش مطرح نباشد که اسم چه کسی مطرح است بگوید یک جای دیگر ببرید کسی نفهمد ماییم می‌گوید ما چنین هیئت‌هایی خیلی کم داریم. 2) گناه دوم که می‌گوید در بعضی از هیئت‌ها و عزاداری‌ها رایج است غنا و موسیقی و آهنگ‌های حرام است. تازه این‌ها را آن زمان گفته الآن را ندیده که از روی آهنگ‌های لس‌آنجلسی و موسیقی غرب و شرق برمی‌دارند مداحی می‌کنند! یک وقتی اخوی ما کوچک بود در خانه نوار یکی از این مداحی‌ها را گذاشته بود، پدر من آمد روز عاشورا بود فکر کرد این ترانه گذاشته، به برادرم گفت روز عاشورا داری چی گوش می‌کنی؟! گفت مداحی است دارم نوحه گوش می‌کنم هرچه گوش کردیم ببینیم کجای این نوحه و مداحی است نفهمیدیم بعد حسین حسین را یک جوری می‌گفت مثل موزیک و آهنگ‌های جاز و پاپ! حاج شیخ عباس قمی می‌گوید که آهنگ دوم این است. مثلاً یادشان می‌رود که خواندن یک وسیله‌ای است برای ایجاد یک احساس عزا و غم. یک مرتبه خود بزن و بخوان و بکوب هدف می‌شود هرکس قشنگ‌تر بخواند. 3) گناه سومی که حاج شیخ عباس قمی می‌گوید این است که طوری از حسین و اهل بیت(ع) حرف بزنید که ناصبی‌ها دشمنان اهل بیت همین تکفیری‌ها بگویند دیدید ما گفتیم شیعه‌ها مشرک و منحرف و امام‌پرست هستند خداپرست نیستند دیدید می‌گویم لااله الا زهرا، فاطمه! لا اله الا علی، لا اله الا حسین! دیدید ما گفتیم که شیعه‌ها مشرک هستند! این سه‌تا را ایشان آن زمان می‌گوید. ایشان که دیگر روشنفکر و مخالف عزا و مخالف زیارت نیست یک آخوند باتقوای سنتی که کتابش کنار قرآن در اغلب خانه‌های ما هست که این را هم باید واقعاً علامت اخلاص او دانست.

حالا بحث این است که ما به این‌طور هیئت‌ها و عزاداری‌ها کاری نداریم که ریا و غنا و شرک در کارهایشان هست که بهانه دست دشمنان شیعیان و اهل بیت می‌دهد! نه، هیئت‌های واقعاً سالم که اکثر قریب به اتفاق هیئت‌ها که بسیاری‌شان هیئت‌های سالم و خالص هستند این یک تشکلی است که آن‌جا کار هیئتی به معنای درستش نه کار بی‌معنا و بی‌حساب و کتاب. کار هیئتی خالصانه و عاشقانه که کسی به کسی گزارش کار نمی‌دهد که این همه کارها را من کردم. من، مطرح نیست. آن یک نمونه‌اش هست. محور چیز دیگری است، هدف چیز دیگری است و کارها هم خیلی صریح‌تر و راحت‌تر و با هزینه و خرج کمتر انجام می‌شود چون فضا، فضای رقابت نیست فضا، فضای معاونت است. ما همه یکی هستیم با همه در یک مسیر هستیم این فرقش است. تفاوت این دو نوع جبهه روشن باشد تفاوت آن رزمندگانی است که زمان پیامبر اکرم ما در روایات خواندیم و بعد هم در جبهه شبیه این را دیدیم که نقل می‌کنند در جنگ بدر آب آوردند به زخمی مجاهد مسلمان بدهند نخورد، گفت این برادر این‌جا افتاده این از من تشنه‌تر است به او داد، به او داد نخورد و گفت به فلانی بده. از چند نفر نقل شده قبول نکردند آب هم کم بود این‌ها هم خون زیادی ازشان رفته بود، آب هم نبود، تشنه، بعد که برگشته سراغ نفر اول، دیده شهید شده، یعنی در حال احتضار و شهادت بوده به یک قطره آب احتیاج داشته، آن عطش شدید دارد نمی‌خورد می‌گوید به این بده. این یک نوع رقابت است که چه کسی کمتر بخورد و چه کسی بیشتر پاسکاری به دیگری بکند یک رقابت هم برعکس است چه کسی بیشتر بخورد و بقیه هم له شدند به درک که بقیه بمیرند ما باشیم بقیه هر کاری شدند شدند. این دوتا منطق است، هر دویش هم حزب است، هر دویش هم سیاست است، هردویش هم حکومت است، هر دویش بازار است ما دو نوع بازاری داریم یکی آن جور است یکی این است. یک بازاری است که وقتی دارد معامله می‌کند فقط به فکر منافع خودش نیست به فکر منافع خودش هست به فکر حقوق آن طرف میز هم هست که چرا کلاه این را بردارم خب این هم خانواده دارد خانواده این با خانواده من چه فرقی دارد خانواده من دو برابر بخورد که خانواده این گرسنه بماند؟ برای چی؟ به فکر او هم هست، به فکر آن کارگرش که کار می‌کند بار می‌برد و می‌آورد به فکر او هم هست اما او فقط به فکر خودش است. ببینید سیاست دو جور شد، اقتصاد دو جور شد، حزب دو جور می‌شود، این که قرآن هم حزب‌الله می‌گوید هم حزب‌الشیطان، تفاوتش هم ما در جبهه‌ها دیدیم که آن‌جا چطوری عمل می‌شد و هرجا آن‌طوری عمل شد اتفاقاً پیروزی مادی هم آمد. این خیلی جالب است. هرجا کسانی فقط بر اساس تکلیف جلو رفتند به نتیجه مادی رسیدند. اتفاقاً این‌هایی که گفتند ما به تکلیف کاری نداریم فقط نتیجه و سود، بسیاری از این‌ها شکست خوردند و به نتیجه نرسیدند. این یک درس. چند درس امام حسین(ع) را برای خودمان و برای جهان امروز داریم عرض می‌کنیم.

درس دوم امام حسین(ع)؛ درس به کسانی که دین را تحت عنوان دین مدرن امروز در دنیا به شکلی مطرح می‌کنند که خدا باشد اما در حاشیه نه در متن! خدا هست اما فرع است اصل نیست. خدا و مذهب هست اما دکور صحنه است، ظاهر صحنه است باطن نیست. این نوع دین را در دنیا کسی با آن مخالف نیست این نوع دین را همه جا قبول دارند یعنی رئیس جمهور آمریکا جنایت می‌کند کلیسا هم می‌رود عید فطر هم به مسلمان‌ها تبریک می‌گوید. ملکه انگلیس مهمانی می‌دهد و می‌گوید احترام به مسلمان‌ها و اسلام در عین حال تمام جهان اسلام را در تمام این دویست سال به خاک و خون کشیدند. صهیونیست‌ها امروز داخل اسرائیل عکس می‌اندازد که ببینید ما مسلمان داریم یهودی داریم همه با هم قشنگ دارند در دریا شنا می‌کنند یکی حجاب دارد یکی بی‌حجاب است عکسش را می‌اندازد که بگوید ما به همه احترام می‌گذاریم. رهبران سازمان سیا و پنتاگون می‌گویند که رسماً همین‌هایی که این همه جنایت کردند و چند میلیون مسلمان را همین امروز در افغانستان، سودان، سوریه، لیبی، یمن، عراق جلوی چشم ما و شما در همین 10 سال به خاک و خون کشیدند در عین حال وقتی حرف می‌زنند می‌گویند ما با دین مشکلی نداریم ما با تروریزم اسلامی مشکل داریم یعنی با مجاهد و با رزمنده‌ها با این‌هایی که جلوی ما می‌ایستند ما با اسلام قاعدین مشکلی نداریم با اسلام مجاهدین. اسلام که دین خوبی است مثل بقیه ادیان کاملاً محترم است ما با رادیکالیزم و بنیادگرایی و افراطی‌گری مشکل داریم بعد جالب است یک عده‌ای‌شان می‌گویند مسلمان‌ها تروریست هستند یعنی مسلمان‌ها جلوی ما می‌ایستند و می‌جنگند بقیه تسلیم هستند آن به حساب پلیس بدشان است. پلیس خوب‌شان می‌آید می‌گوید نه، نگوییم همه مسلمان‌ها تروریست هستند بگوییم همه تروریست‌ها مسلمانند! یعنی چی؟ یعنی تروریست‌ها تنها مقاومت در جهان در برابر استکبار مسلمان‌ها هستند اما مسلمان‌ها همه‌شان بد نیستند مسلمان خوب هم داریم مسلمانی که تروریست نیست و خوب است مسلمانی است که تسلیم ماست، مسلمان آل سعودی و مسلمانی مثل شاه ایران. مسلمان‌های خوب هم داریم مسلمانانی که با همکاری می‌کنند نگوییم همه مسلمان‌ها تروریست هستند همه تروریست‌ها مسلمان هستند ولی مسلمان خوب هم داریم که تسلیم هستند. ببینیم با این دین به این معنا هیچ کس مشکل ندارد همانطور که امام(ره) می‌گفت اسلام آمریکایی. چنان که با تشیع انگلیسی هم کسی مشکلی ندارد. مگر زمان شاه عزاداری ممنوع بود؟ زمان رضاخان ممنوع بود بعد دیدند نمی‌توانند تسلیم شدند اما زمان شاه قبل از انقلاب که عزاداری ممنوع نبود. منتهی چه نوع عزاداری. هیئتی که پرچم دستش می‌گرفت این طرف پنجه حضرت عباس بود این طرف هم تاج شاه. باید هم می‌گفتی العطش، هم می‌گفتی جاویدشاه، بعد خود حکومت دربار به این هیئت‌ها پرچم می‌داد چای و قند می‌داد، قمه می‌داد، قمه‌های خوش دست استیلی قشنگ، انگلیس و آمریکا با سوبسید داده بود می‌گفت بزنید توی سر خودتان! اما یک وقتی این قمه‌ها را انگلیس و آمریکا و شاه و دربار نگیرید یک وقت نقل می‌شود در زمانی که روس‌ها آذربایجان را گرفتند روز عاشورا هزاران نفر در تبریز به عشق امام حسین(ع) قمه زدند همان روز داشتند آخوند عالم شهر را در تبریز روس‌ها به دار می‌کشیدند. یک عده آمدند به این هیئت‌ها گفتند دارند مجتهد شهر را کفار به دار می‌کشند شما عاشورا امام حسین(ع) است خب یک چیزی بگویید. گفتند آقا امام حسین(ع) را سیاسی نکن! دیگر دست از حسین و عاشورا بردارید یک عاشورا را بگذارید ما می‌خواهیم با امام حسین حال کنیم. امروز برای علی اصغر است، امروز را با این بحث‌های سیاسی قاطی نکن. گفت آقا می‌خواهید قمه بزنید بزنید بیایید توی همان میدان اعدام، دارند مجاهدان را به دار می‌کشند همان‌جا بیایید با قمه‌هایتان بیایید این‌ها قمه‌های شما را ببینند می‌ترسند گفتند که باز می‌خواهی سیاسی‌اش کنی؟ دین با سیاست چه ربطی دارد؟ عاشورا چه ربطی به سیاست دارد؟ اصلاً عاشورا چه بود؟ امام حسین(ع) را برای چه کشتند؟ برای سیاست بود، سیاست یعنی حکومت، گفتند تسلیم حکومت یزید بشود گفت نمی‌شوم. گفتند نه من با تو، بلکه مثل منی هم با مثل تو بیعت نمی‌کند این سیاست است دیگه مگر این چیه؟ عاشورا را سیاسی نکن؟ عاشورا سیاسی هست تو یک عاشورای قلابی درست کردی. می‌گویند آن روز مؤمنین و متدینین هزاران نفر از شیعیان اهل بیت قمه زدند، دوتا خیابان این طرف‌تر هم مجتهد شهر و چندین نفر از علِمای مجاهد و غیر علما،‌مجاهدین و رزمندگان را به دار کشیدند و این‌ها جنازه‌هایشان آویزان بود آن‌ها هم آن طرف قمه می‌زدند بعد می‌گفتند این‌ها هیچ ربطی به این ندارد. یکی از خدمات بزرگ امام حسین(ع) و آموزش بزرگ حسینی به جهان امروز این است که شما می‌گویید دین و مذهب بدون مرزبندی عقیدتی، شما می‌گویید خدا هست باشد اما در حاشیه نه در متن، فرع نه اصل، جزء دکور صحنه باشد، اسمش باشد، به این معنا آل سعود، مسلمان، شاه پهلوی مسلمان، صدام مسلمان، زیارت امام حسین هم رفت، رئیس جمهور آمریکا مؤمنین هستند و همه‌شان کلیسا می‌روند صهیونیست‌ها مذهبی‌اند کنیسه می‌روند به این معنا این مذهب مشکلی نیست این مذهبی است که هیچ ربطی با نظام‌سازی انقلابی و توحیدی ندارد و مرز بین مؤمن و کافر را کلاً اول قرمز است بنفشش می‌کند بعد خاکستری‌اش می‌کند محوش می‌کند کلاً برمی‌دارد حق و باطلی وجود ندارد یا اگر هم هست اعتباری و قراردادی است، نسبی است، مرزی بین این‌ها وجود ندارد. گفتند در آنچه که به نام کلام مسیحی در غرب کم‌کم مطرح شد ما مرز بین مؤمن و نامؤمن را محو کردیم. خدا هست ولی فرضی است. مداخله خدا را در کارها باید تا می‌شود کم کرد مدام هر چیزی را به خدا نباید نسبت داد. شما ببینید قرآن کریم می‌فرماید همین عالم طبیعت را نگاه کن کل آن را به خدا نسبت بده، همین بارانی که دارد می‌آید خدا را ببین. به چوپان می‌گوید همین شتری که دارد می‌رود در همین خدا را ببین. «أَفَلَا یَنْظُرُونَ إِلَى الْإِبِلِ کَیْفَ خُلِقَتْ » (غاشیه/ 17)؛ به همین شتر نگاه نمی‌کنند این خودش همین‌طوری آمده یا نه؟ این خلق شده، چگونه خلق شده. بالا را نگاه می‌کنی بپرس و خدا را در آسمان‌ها پیدا کن. پایین را نگاه می‌کنی در زمین ببین. به کوه‌ها نگاه می‌کنی خدا را ببین. یعنی خدا جدا از هستی حتی از عالم طبیعت نیست جهان بین خدا و ناخدا تقسیم نشده که زمین دست ناخداها و کداخداست آسمان‌ها برای خداست آن هم آسمان‌های فرضی.

این دیدگاه خاکستری که نه دین نه توحید نه کفر،‌ مخلوط، شرک، خدای فرضی و خدای خاکستری، خدایی که هیچ نقشی در زندگی ما ندارد، در سیاست، در اقتصاد، در خانواده، این ادعایشان این است که اگر خدا این‌طوری باشد ما قبول داریم کفار هم قبول دارند می‌گویند شما خدا را می‌پرستی محترم است، آن‌ها گاو می‌پرستند محترم است یکی سگ می‌پرستد محترم است، شیطان بپرستید محترم است، زمین و درخت و سنگ بپرسید محترم است! طلا بپرستید محترم! سکه بپرستید خودت را بپرستید محترم! هیچی را نمی‌پرستید محترم! همه‌اش محترم. محترم یعنی همه این‌ها بی‌مبناست مثل هم است. ولی مسائل شخصی‌تان باشد این‌ها ارتباطی با سیاست و اقتصاد و عدالت نداشته باشد و این حرف‌ها از توی آن بیرون نیاید روابط بین‌الملل‌تان را بر این اساس تعریف نکن که اگر خدا هست پس در روابط بین‌الملل نه ظلم نه ظلم‌پذیری، نه دیگر، این را نگو. هم خدا، هم ظلم، هم ظلم‌پذیری. اگر بگویید ما از مداخله خدا در کارها کم می‌کنیم یک خدای مبهم درهم برهم را می‌پذیریم، چنانکه برخی از متکلمان مشهور مسیحی در غرب در یکی دو قرن اخیر گفتند که هرچه آموزه‌هایی مربوط به خداست کنار بگذاریم مگر در این حد که اگر خدا در حدی که بگویید تجسم یک نوع خوش‌بینی کیهانی و وجودی است اسم این خوش‌بینی می‌گذارید به این بهانه که می‌خواهید همه را به این عالم خوشبین کنید این عالم خطرناک، و این زندگی سیاه که مرده‌شور ترکیب آن را ببرد اگر می‌خواهید یک آرامش مصنوعی برای خودتان ایجاد کنید یک خوش‌بینی کیهانی ایجاد بشود و یک اعتماد ساختگی که این عالم وجود، علیرغم این ظاهر سیاه تلخ پر از مصیبت آن در کنه باطن خیلی هم بد نیست و این جهان بالاخره ما را دوست دارد یاور ماست در حدی که خدا فقط یک امید باشد نه واقعیت، یک امید مقدس، و چون انسان‌ها پیچیده‌ترین موجودات بین همه موجودات طبیعی هستند که هیچ شأن ماوراء طبیعی هم ندارند و در کار نیست و بالاترین ارزش پیش آدم‌ها محبت و عشق و خدمت است لذا این‌ها را که با هم ترکیب کنیم به این نتیجه برسیم که جهان و بنیاد هستی باید به یک نحوی که ما نمی‌دانیم چرا و چگونه، یک نحو مرموزی، انشاءالله که خوب است، انشاءالله که درست است، انشاءالله که شفیق و مهربان ما است، یک چنین زبان مبهمی با این که هیچ قدرت تبیینی هم ندارد قدرت تبیین آن فوق‌العاده فقیر است و از هر نوع نیروی زنده دینی محروم است یک دین مرده، جنازه دین، این هم اگر باشد منظورتان از ایمان به خدا و اعتماد و اعتقاد به خدا این است داخل کلیسا، داخل مسجد، داخل معبد، عیبی ندارد در این حد که دین یک فرضیه باشد، دل‌خوشکُنکی باشد و این سقوط تدریجی دین را بپذیرید و فقدان ایمان سنتی که می‌گفتند وقتی می‌گوییم خدا نه این که واقعاً خدا هست اصلاً واقعیتی جز خدا نیست هرچه هست اوست و تجلی او و مخلوق او، نه این که همه چیز واقعی است الا خدا خدا فرضی است، همه چیز روی هواست الا خدا، هیچ چیز حقیقت ندارد الا الله. این دوتا نگاه به خداست. آن خدا که لااله‌الاهو، آن خدایی که لاحول‌ولاقوه الا به، یک خداست، این خدای حسین است. خدای انبیاء است. یک خدا هم خدای این اسلام آمریکایی و مسیحیت قیصری و دین کسرایی و تشیع لندنی است. به اسم صوفی و درویش و عرفان‌های قلابی، به اسم حبّ اهل بیت(ع)، به اسم وهابی و تکفیری، انواع و اقسام دارد، مسیحی، یهودی، زرتشتی، شیعه، انواع و اقسام دارد با این نگاه که خدا حاشیه است، خدا فرضیه است، خدا ابزاری است برای کار خودش، این یک صوتی ایجاد کند حالا صوت مذهبی باشد بهتر از صوت غیر مذهبی است. در حالی که هدف از مناسک دینی همین‌طور است یعنی چون کار دیگری بلد نیستیم یا نمی‌دانیم یا نمی‌توانیم یا این اثر را ندارد از این ادبیات یا کار مذهبی استفاده می‌کنیم تازه من نمی‌گویم سوء استفاده! می‌گویم استفاده. نه این که این را حقیقت و مبنا بدانیم، این فرق نمازهایی است که ما می‌خوانیم با نمازهایی که امام حسین(ع) می‌خوانده است. ما نماز را به عنوان یک کاری که حالا بخوانیم و زود تمام بشود اگر اول وقت هم بشود که بهتر. یک جور هم امام حسین(ع) نماز می‌خوانده که موقع وضو گرفتن پاهای امام حسین(ع) می‌لرزید. راجع به امام حسن(ع) و امام حسین(ع) و راجع به اهل بیت(ع) هست که می‌گوید نگاه کردم دیدم رنگش سفید شده، می‌گفتم آقا حال‌تان خوب نیست؟ فرمودند چرا. گفتم چرا رنگ‌تان عوض شده و پاهایتان می‌لرزد؟ امام حسین(ع) فرمودند که دارم به محضر چه کسی بروم بایستم و چه می‌خواهم بگویم؟ دارم برای نماز می‌روم. خب آن هم نماز است این هم نماز است، کارکردش کاملاً دوتا است ماهیت آن دوتا است ظاهر آن یکی است. آن یک کار می‌کند و این یک کار.

بنابراین این درس دومی که می‌خواستم عرض کنم این درس امام حسین است به تعریف نادرست، این تحریف دین در دنیا که هم دین باشد هم ظلم، هم دین باشد هم فسق و فضاحت، هم دین باشد هم شرک، هم دین باشد هم جنگ قدرت، زیر سایه دین جنگ ثروت، هم مذهبی باشیم و هم مدام دعوا و طلاق و اعتیاد و کلاه همدیگر را برداریم و به هم ظلم کنیم و چک بی‌محل بکشیم هم مذهبی هستیم هم عزای امام حسین می‌گیریم هم توی سپاه یزید باشیم این نوع دین. می‌گویند در جنگ صفین یک کسانی بودند در دوتا جبهه که می‌گفتند ما هنوز تصمیم قطعی‌مان را نگرفتیم داریم تحقیق می‌کنیم چون بعضی‌ها با حضرت امیر(ع) گفتند ما شما را قبول داریم اما به این جنگ شک داریم چون جنگ مسلمان با مسلمان است. امیرالمؤمنین(ع) فرمودند اگر واقعاً سؤال دارید مشکلی نیست با ما بیایید تحقیق کنید هم از ما و هم از آن‌ها تصمیم‌تان را بگیرید اما یک وقت بهانه نگیرید و بازی درنیاورید که می‌خواهیم بی‌طرف باشیم که ضرر نکنیم آخرش ببینیم چه کسی برد آخرش آن طرف برویم! این‌طوری نباشد با حقیقت بازی نکنیم، تحقیق بکنید. بعضی‌ها تحقیق کردند به نتیجه رسیدند خیلی هم ترجیح دادند که به نتیجه نرسند بعضی‌ها هم بازی درمی‌آوردند نقل شده که - به نظرم ابوهریره است در منابع اهل سنت راجع به ایشان هست – این موقعی که آتش‌بس شد، وسط درگیری‌ها فاصله می‌افتاد می‌رفت توی سپاه معاویه،‌ موقع ناهار و غذا می‌رفت ان‌جا غذا می‌خورد موقع نماز به اردوگاه حضرت امیرالمؤمنین(ع) می‌آمد و پشت حضرت امیر(ع) نماز می‌خواند بعد به او گفتند بالاخره شما جزو کدام اردو هستی؟ جزو آن‌هایی یا این‌جا هی آن‌جا می‌روی و هی این‌جا می‌آیی؟ گفت واقعیتش این است که غذا سر سفره معاویه می‌چسبد و نماز پشت سر علی. این همان مذهبی است که خیلی از ماها داریم به رو نمی‌آوریم یعنی در بازار، در سیاست، در دانشگاه، در حوزه، در حکومت، در خانواده یک جور عمل کنیم در عزای امام حسین(ع) موقع عاشورا و تاسوعا و عید غدیر و بعثت یک جور دیگر عمل می‌کنیم یعنی دوتا. این مذهب اصلاً در دنیا دشمن ندارد همه قبول دارند می‌گویند مذهب خوبی است ضرری ندارد آن کاری که ما می‌خواهیم بکن می‌خواهی مذهبی باشد، می‌خواهی لامذهب باش، چون این مذهب با لامذهبی فرقی ندارد. بهانه‌شان این بود که این دریافت عمومی از مفاهیم دینی که می‌گوید این حق است آن باطل است این‌ها یک مفاهیم خشک انعطاف‌ناپذیری است، درحالی که یک تحولات اجباری و غیر ارادی، در طول تاریخ پیش آمده و خواهد آمد که کل دین و مفاهیم دینی را تغییر می‌دهد هرکس تلاش کند مفهوم حق و باطل را مفهوم واقعی و ثابت بداند این شکست می‌خورد. شکست می‌خورد یعنی جیبش خالی می‌ماند. هرکس بخواهد به این‌ها وفادار باشد. یعنی بگوید من توی بازار می‌روم اما کلاه کسی را برنمی‌دارم دروغ نمی‌گویم من توی سیاست می‌روم کلاهبرداری نمی‌کنم شعار مفت نمی‌دهم. ائتلاف‌های سیاه نمی‌کنم می‌گویم اگر این کارها را بکنید نابود می‌شوید این که می‌گوییم مگر می‌شود آدم در بازار باشد دروغ نگوید؟ اگر دروغ نگویی ورشکست می‌شوی. ماها خیلی‌ها این حرف‌ها را می‌زنیم اما می‌کنیم. این معنی‌اش این است که خدا را قبول نداریم. این معنی‌اش این است که می‌گویند «هوالرزاق» خدا می‌گوید من رازق هستم من به شما می‌گویم در بازار دروغ نگو، باز هم باور نمی‌کنی؟ روایتی دیدم که فرمودند که مردم حواس‌شان نیست ما رزق‌شان را کنار گذاشتیم، از راه مشروع می‌توانند به آن رزق برسند فکر می‌کنند نمی‌توانند همان چیزی که برای آن‌ها قرار دادیم می‌روند از راه حرام به دست می‌آورند یعنی با راست گفتن می‌تواند به او برسد با خودش می‌گوید با راست گفتن که نمی‌شود باید دروغ بگوید. دروغ می‌گوید همان مبلغ دستش می‌آید نه بیشتر. منتهی حلال به دستت برسد حرام به دستت رسید، مبلغش بیشتر نشد، اگر بیشتر هم بشود تو نمی‌توانی بخوری، توی حساب پس‌انداز می‌گذاری بعد عروس و داماد و نوه‌هایت می‌خورند. و یا کلاهبرداری می‌آید تیغت می‌زند، می‌خورد، یا یک مرتبه خانه‌ات می‌سوزد آتش می‌گیرد کل آن می‌رود، یا سرطان می‌گیری، خودت، بچه‌ات، کل آن پول را باید خرج آن کنی بعد فکر می‌کنی سود کردی. تو همان رزقی که برایت قرار دادیم باید به روش مشروع و راست گفتن به آن می‌رسیدی، به همان رسیدی نه بیشتر،‌ با دروغ گفتن. همین‌ها را گفتند ما باور نمی‌کنیم. مثلاً ما فکر می‌کنیم در عالم سیاست هرکس دروغ بگوید، رأی بیاورد یا یک قدرتی را به دست بگیرد برده، اصلاً برد و باخت این‌ها نیست تهش هم خواهی دید که چه کسی باخته! آن کسی که صادقانه و شجاعانه آمد برده است. در تمام مبارزات در این 200 سال گذشته، چه کسی برد؟ چه کسی باخت؟ این نگاهی که می‌گوید اگر شما به آنچه که انبیاء گفتند عمل بکنی شما ساده‌لوحی، محکوم به شکستی! به هدف نمی‌رسی! این حرف‌ها خرافات است! برو توی سیاست دروغ نگو، سیاست کلش پدرسوختگی است مگر می‌شود دروغ نگفت؟ مگر می‌شود کسی وارد سیاست و بازار بشود و دروغ نگوید و نابود نشود؟ خب این حرکت امام حسین(ع) می‌گوید بله می‌شود، اصلاً راهش همین است. امام(ره) چطوری پیروز شد؟ با این که یک دروغ نگفت. امام یک دروغ به هیچ کس نگفت. حتی قطعنامه را که داشت قبول می‌کرد آن‌جا هم فیلم بازی نکرد که بله ما همین را می‌خواستیم همان‌طور شد! نه، گفت ما می‌خواستم صدام سرنگون بشود نشد، من بخاطر مصالح مردم جام زهر را سر می‌کشم! گفت خدایا تو می‌دانی که ما چیزی جز برای این مردم نمی‌خواستیم و نمی‌خواهیم. خب این یک آدم راستگوست هرکسی جز او بود چهارتا دروغ می‌گفت یا کلاهبرداری می‌کرد یا دوپهلو حرف می‌زد، نمی‌گفت جام زهر را سر کشیدم ولی همین که گفت جام زهر را سر کشیدم امروز عزیزترین و مقتدرترین شخص در جهان اسلام است قدرت مادی هم دست آن حرکت است. امروز قدرت اصلی جهان اسلام و منطقه انقلاب امام است. همان بچه‌هایی که در آن دستگاه تربیت شدند دنیا را بهم ریختند و عوضش کردند. همه آن‌هایی که گفتند بدون دروغ نمی‌شود، بدون سازش و خیانت نمی‌شود اتفاقاً همه آن‌ها شکست خوردند. این نشان می‌دهد که اگر راه انبیاء را بروی اولاً شکست و پیروزی مساوی است، یک نفر معنایش عوض می‌شود شکست و پیروزی به معنای کسب و از دست دادن قدرت و ثروت نیست معنایش عوض می‌شود و یک معنای متعالی انسانی پیدا می‌کند ثانیاً به لحاظ مادی هم اتفاقاً تو پیروز می‌شوی. این‌ها خرافات نیست. قرآن را دوجور می‌شود خواند همه می‌خوانیم «اِن تَنصُرُوا اللهَ یَنصُرکُم...» (محمّد/ 7)؛ اگر خدا را یاری کنید یعنی در جبهه حق باشید و حق را یاری کنید خدا رهایتان نمی‌کند خدا می‌آید پشت شما و کنار شما می‌ایستد پیروز می‌شوید همه این را می‌خوانند ولی کسی باور نمی‌کند برای ثوابش می‌خوانند! امام(ره) باور کرد و گفت که این فقط مخصوص آن دوران و خطاب به انبیاء و پیامبر اکرم(ص) نبوده، خطاب این آیه به همه بشریت و تا ابد است. این آیه «أَوْفُوا بِعَهْدِی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ...» (بقره/ 40)؛ به پیمان‌تان با من وفا کنید من به پیمانی که با شما بستم وفا می‌کنم. شما سر قرار بیایید من سر قرار هستم. امام(ره) می‌گفت این‌ها راست است این‌ها دروغ نیست عمل کنید تا ببینید خودش عمل کرد دیدیم. ما چون باور نمی‌کنیم عمل نمی‌کنیم می‌گوییم نکند یک وقت کلاه ما را بردارند، نکند همین‌طوری گفتند شوخی است و شعار است! یکی باور می‌کند نتیجه آن را هم می‌بیند.

این‌ها می‌گویند نگذاریم ایمان به جزم و یقین تبدیل بشود اسم آن را تعصب نیمه‌جان بنیادگرایی می‌گذارند ما هیچ یک از این مفاهیم دینی و ماوراء طبیعی و متافیزیک را نمی‌توانیم بپذیریم یا منتقل کنیم بنابراین چیزی به نام دین ثابت، نقض غرض است. هیچ اصول ثابتی به نام دین نباید بیاید. دین کلی سیّال که این برداشتی که این متدیّنین و مؤمنین از موهبت ایمان و فقدان ایمان دارند این را باید کنار بگذاریم همه مؤمن هستند، همه بی‌ایمان هستند. اصلاً ایمان «با» و «بی» ندارد. بین مؤمن و نامؤمن، هیچ خط فاصله مشخص روشن و پایداری نباید رسم بشود. به لحاظ ارزشی دارم عرض می‌کنم و نباید تلاش کنیم این مفاهیمی دینی را ثابت نگه داریم. باید ولش کنیم برود، خودش می‌رود، خودش می‌آید و این تعبیر از ایمان نابخردانه و خودکامه است ایمان را در این حد که مثل عشق شخصی رمانتیک است، بی‌دلیل می‌آید، بی‌دلیل می‌رود، غیر ارادی می‌آید و ناارادی می‌رود، به این معنا عیبی ندارد. به این معنا که کلیسا می‌گفت یک حالت یا به ما تفویض شده است یا تفویض نشده است نه جای سؤال است نه ربطی به ما دارد و نه چون و چرایی دارد. یک جبر لطیف متافیزیک است. در این حد. یک ماوراء الطبیعه‌ای که مدام تحت فشار هم منطق و هم اخلاق است و یک مفهوم خطرناکی از ایمان را از نگاه این‌ها ایجاد می‌کند می‌گوید ما این را قبول نداریم. شیرازه این از هم گسسته است. قبول یک حقایقی مبنای ایمان باشد که این‌ها را ملکوت در دل افراد وارد کند و پشتوانه و مبنایی داشته باشد این حرف مفت است. اما اگر منظورتان از دین و ایمان این نباشد که ما دوتا اردوی ثابت و پابرجا با مرز مشخص داریم. مؤمن، کافر. منافق هم مرزش مشخص است، ظاهرش این‌طرفی است و باطنش آن طرفی. نه این که کمی این طرفی است و کمی آن طرفی است. آن هم در این تقسیم‌بندی روشن می‌شود این تقسیم را اگر کنار بگذارید که این خطوط و تمایزات همه نسبی و متغیّر باشد هرکسی هر طور منافعش هست و میل دارد در هر شرایط و دوره‌ای، مدام خط‌های جدیدی بکشد و این که ما اصلاً ایمان شخصی دسته اول نداریم الا این که همان ایمانی که داریم کنار بگذاریم، باز این را کنار بگذاریم یکی دیگر، باز آن را کنار بگذاریم یکی دیگر. به این معنا اگر می‌گویید با این آشوب و با این قُقُله درون کنار می‌آیید اگر به این معنا بگویید بسیار خب عیبی ندارد. یعنی ما وارد یک وادی بی‌نامی شدیم که همه مفاهیم را آنجا اوراق کردیم همه را کنار گذاشتیم دوباره هرکس هرطوری می‌خواهد هر کدام از این‌ها را می‌خواهد بهم وصل کند و یک چیز نو برای خودش بسازد. چون در هر صورت ناظر به واقعیت و حقیقت عالم نیست. این که می‌گویند خدا مهربان و رحیم و ارحم‌الراحمین است این‌ها را می‌گوییم برای این که آرام باشیم و خودمان را آرام کنیم نه این که واقعاً خدایی هست و واقعاً مهربان است. این که بهشت و جهنمی در کار است برای این که به خودمان انگیزه بدهیم و بعضی از کارها را بکنیم و بعضی کارها را نکنیم بعضی‌ها را بترسانیم و بعضی‌ها را انگیزه ایجاد کنیم نه این که واقعاً این خبرها هست، اینها نیست. اگر دین را به این معنا بپذیریم بله قبول. یعنی راه حفظ ایمان، از دست دادن دائم ایمان است هی مرگ و تولد تازه. هرچه بیشتر از دست بدهی بیشتر به دست بیاوری. چون هر دویش مفت است، سنگ مفت گنجشک مفت! ما از این راه مرگ و تولد لحظه به لحظه می‌توانیم ایمان‌مان را فقط زنده نگه داریم و الا از صدق مفاهیم کهن مذهبی، اساطیر الاولین باید یکسره دل بکَنیم. هیچ حقیقت و باطلی وجود ندارد که بخواهیم برای آن مبارزه کنیم! معروف و منکری نیست که بخواهیم امر به معروف و نهی از منکر کنیم! معروف تو منکر من است، معروف من منکر توست! تو چه حقی داری که معروف خودت را به من بگویی؟ هرکس معروف و منکر خودش را دارد امر به معروف و نهی از منکر یعنی چی؟ جهاد یعنی چه؟ مبارزه یعنی چه؟ اصلاً فداکاری چه توجیهی دارد؟ همه این حقایق فرضی بودند، دست دوم به ما رسیدند، دستِ دومی‌اند! همه تباهی پذیر هستند مثل ابر در هوا پخش و پراکنده‌اند! این‌ها بخار هستند. این نگاه از ایمان، همان دین و ایمانی است که با کفر و با سرمایه‌داری و با سکولاریزم، با حتی کمونیزم هم سازگار است یعنی شما می‌توانید یک صهیونیست باشید و مذهبی باشید، می‌توانید رباخوار باشید مذهبی باشید، می‌توانید عزادار امام حسین(ع) باشید و شیعه هم باشید! به این معنا. این خدای فرضی موهوم نامحسوس، این را شما بگذارید کنار خدای حسین(ع). این‌ها می‌گویند این‌ها اگر در حد فرض است خیلی خب، برای این که چاشنی سفره باشد، خدا، مذهب، امام حسین، امام رضا، زیارت، عزاداری و... این‌ها نمک سفره هستند منافعی داشته باشد و دل خودمان را خوش کنیم، اگر به این معناست اشکالی ندارد اما اگر این خدایی که می‌گویید جدی است و آن حسینی که می‌گویید قرار است مرز حسینیان و یزیدیان را از هم جدا کند اگر می‌خواهید داوری کند اگر می‌خواهید در سبک زندگی و اقتصاد و سیاست ما اثر بگذارد آن را دیگر نمی‌شود پذیرفت جلوی آن می‌ایستند.

قرآن یک تعبیری در مورد انبیاء قبل دارد پیامبر الهی، حضرت صالح، حضرت شعیب، حضرت لوط،‌ مردم را به تقوا و اخلاق دعوت می‌کردند و نماز و ترازو، قرآن می‌فرماید همه انبیاء دو چیز را به مردم گفته‌اند 1) نماز، رابطه‌تان با خدا. 2) ترازوهایتان را درست کنید، رابطه‌تان را با مردم و حق‌الناس را درست کنید، ترازوها و پیمانه‌هایتان را درست کنید. فرمودند آن جامعه و بازاری ک ترازوهایش درست کار نمی‌کند دینی و اسلامی نیست مشرک هستند. ترازوها خیلی مهم هستند. حالا یک کسی بگوید که ما می‌فهمیم که نماز به دین مربوط است، ترازو چه ربطی به نماز و دین دارد؟ ترازو بحث حقوق است، حقوق مادی و اقتصادی، رابطه‌های انسانی در سیاست، در اقتصاد، در خانواده، با همکار، با همسایه، این‌هاست. قرآن می‌فرماید که مشرکین به انبیاء می‌گفتند که آیا این نمازتان به ما می‌گوید که ما کلاً باید سبک زندگی و بازار و اقتصاد و همه چیزمان را تغییر بدهیم؟ این نمازتان به ما می‌گوید که ما ترازوهایمان را درست کنیم و کلاهبرداری نکنیم؟ مال مفت نخوریم، ربا نخوریم؟ چه ربطی دارد؟ اگر فقط نماز است ما می‌پذیریم بروید نماز بخوانید، ما هم اگر وقتش را داشتیم و حالش را داشتیم می‌آییم. اما اگر نماز را به ترازو وصل می‌کنید این‌جا به ترازوهایمان چه کار دارید؟ دقت می‌کنید؟ این را قرآن می‌فرماید. می‌گوید از انبیاء پرسیدند همین نمازتان اقتضاء می‌کند که ما یک جور دیگری زندگی کنیم یا فقط خود نماز بی‌ربط با بقیه زندگی؟ این خدای این دیدگاه است که اصلاً دیده نمی‌شود. خدا نیست ما خدا را فرض کنیم خدایی نیست فقط اسمش هست. یکی هم خدای امام حسین(ع) است که در دعای عرفه می‌فرماید که «عَمِیَت عَینٌ لا تَراکَ عَلَیها رَقیبا» کور است چشمی که تو را نمی‌بیند، کور است و کور باد چشمی که تو را نمی‌بیند. چشمی که تو را نمی‌بیند چه چیزی را می‌خواهد ببیند؟ چطور تو را نمی‌بیند؟ یا می‌فرماید: چه چیزی را از دست داد کسی که تو را به دست آورد. «مَا الَّذِی فَقَدَ مَنْ وَجَدَک» کسی که تو را دارد چه چیزی را از دست داده است؟ و چی را دارد کسی که تو را ندارد؟ این هم یک خداست. ببینید دقیقاً این درس دوم امام حسین(ع) به تمام دنیاست. فکر نکنید فقط به غرب و شرق می‌گوید بلکه به خود ما مسلمان‌ها و شیعیان هم دارد می‌گوید. می‌گوید چطور شما خدا را وسط زندگی مرکز نمی‌بینید مبدأ و معاد همه چیز. می‌گوید خدایا کسی که تو را نیافت چه را یافت؟ و کسی که تو را یافت چه چیزی را از دست داد؟ در همین هستی همه چیز دارد.

در همین دعای امام حسین(ع) که مقدمه کربلاست، دعا را خواندند، به جای این که به منا بروند و گوسفند قربانی کنند به منای کربلا رفتند و خودشان را قربانی کردند، ما را ذبح کنید، بچه‌های پیامبر را ذبح کنید، منای ما کربلاست. ایشان در همان دعای قبل از کربلا در عرفه چه می‌گویند؟ می‌گوید خدایا این رگ و پی و گوشت و استخوان و تک تک سلول‌های من، ناخن و همه چیز دارد می‌گوید خدا، دارد می‌گوید الله و به تو اشاره می‌کند. من اصلاً نگویم خدا، همه هستی دارد خدا می‌گوید، واقعیت می‌گوید، بدن من، هرجایش را نگاه می‌کنم دارد تو را صدا می‌زند. همه این‌ها نشانه‌های توست، کار توست، این هم یک خداست که این‌ها دارند گوشت و پلک چشم من، رگ‌های من، مویرگ‌ها، استخوان‌ها، نضوج، همه دارند به تو شهادت می‌دهند، چطور می‌گویند خدا کو؟ وعده‌های خدا کو؟ معیارهای خدایی کو؟ و آن لحظه‌ای که دارد شهید می‌شود باز خدا را دارد می‌بیند، آن لحظه‌ای که ایشان افتاده – این را دشمن نقل کرده – می‌گوید ایشان افتاده، ضربات متعدد به پیکر مقدس ایشان خورده، و این تیر سه شعبه را که زدند از جلو، از پشت بیرون آمده، دوباره از جلو نمی‌شود بیرون کشید خود سیدالشهداؤ(ع) از پشت کشید بیرون، خون از قلب و سینه فواره زد و دست‌شان را زیر خون قلب‌شان گرفتند و با این خون وضو گرفتند و صورت‌شان را مسح کردند و بعد که افتادند دارند دست و پا می‌زنند لحظات آخر است، کسی دور ایشان نبود الا دشمن، این را قاتلان تعریف کردند می‌گوید دیدم در خون دست و پا می‌زند و زیر لب دارد چیزهایی می‌گوید، با خودم گفتم یا می‌خواهد التماس کند که نزنید، یا دارد ما را نفرین می‌کند، آمدم جلو دیدم چیزی را که اصلاً نمی‌بیند ماییم! چیزی را که اصلاً به حساب نمی‌آورد این وضعیت خون و آتش و دود است. دارد رابطه‌اش را با خدا دوباره یادآوری می‌کند که الهی، خدای من، عشق من. اله، یعنی معبود، یعنی عشق، اله من، عشق من، این که دارد پیش می‌آید جلوی چشم تو و به اراده تو دارد می‌شود «تسلیماً لامرک» این فرمان توست، من این‌ها را نمی‌بینم، این مشیّت توست، من تسلیم مطلق هستم، یک ذره اعتراض، سؤال و ابهام در من نیست. بعد بالاتر از تسلیم، «رضاً بقضائک» این قضا و تقدیر و مشیّت مقدس توست و من راضی‌ام، راضی یعنی خوشحال. می‌گویند فلانی از شما راضی است یا ناراضی؟ ممکن است طرف به زبان بگوید خیلی خب ما راضی هستیم، اما قلباً ناراضی است، هنوز به این راضی نمی‌گویند، امام حسین(ع) می‌گویند تسلیم مطلق هستم و من هیچ اعتراضی ندارم که چرا این‌طوری شد یا چرا آن طوری شد؟ حالا یک قدم جلوتر، «رضاً بقائک» من نه این که تسلیم هستم، راضی یعنی شاد. یعنی من شاد و آرام هستم من کاملاً موافق هستم این را دشمن نقل می‌کند که حسین در آن لحظه آخر دارد با خدا عشق‌بازی می‌کند، اظهار تسلیم مطلق، اظهار عبودیت و بندگی می‌کند و می‌گوید خدایا هر کاری که دارد می‌شود عالی است، نمره‌اش 20 است، جنایت این‌ها را کاری ندارم آنچه که دارد اتفاق می‌افتد تقدیر توست عالی است. همان که حضرت زینب(س) به یزید فرمودند، که یزید به ایشان گفت چطور اوضاع را دیدی؟ کیف کردی؟ فرمود خیلی تمیز بود «ما رأیت إلا جمیلا» اصلاً یک نقطه ضعف ندیدم. «ما رأیت إلّا» حصر و استثناء است یعنی حتی یک نقطه ضعف در ما نبود، از بچه 6 ماهه‌مان تا پیرمرد 90 ساله‌مان، همه ما زیبا امتحان دادیم «ما رأیت الا جمیلا» یعنی آن چیزی که این طرف جبهه اتفاق افتاد سراسر زیبایی بود، یک نقطه زشت نبود، او می‌خواهد بگوید خوردی بخور! حضرت زینب(س) هم می‌گوید خیلی عالی بود تمیز، عالی بود همان که می‌خواستیم شد. معنی «ما رأیت الا جمیلا» همین است. ما می‌خواستیم تمیز بمیریم، پاک زندگی کنیم و پاک بجنگیم، مظلومانه و پاک از این عالم برویم کردیم. ما می‌خواستیم شما را بی‌آبرو کنیم کردیم. بعد می‌گویند که من که طرف کسی مثل تو نیستم، من که تو را آدم نمی‌دانم که بخواهم با تو حرف بزنم، شرایط و موقعیت ایجاب کرده که من بایستم با تو حرف بزنم،‌ تو لایق این نیستی که من با تو حرف بزنم، زینب(س) در اسارت و در زنجیر، کنار سر شهدا، دارد با ابرقدرت جهان، آن موقع خلافت اسلامی بزرگترین قدرت جهان بود با او دارد حرف می‌زند. او می‌گوید دیدی خدا شما را چه کار کرد؟ یعنی خدا خواست، توجیه مذهبی کرد، زینب(س) می‌فرماید خدا نکرد، تو کردی مردک! آیه قرآنی را خواند که معنی‌اش این بود که خدا خواسته شما این‌طوری شدید، حضرت زینب(س) فرمودند این‌جا جای این آیه نیست، این آیه معنای دیگری دارد. این‌جا جای این آیه است: «سَیعلَمُ الّذینَ ظَلَموا أَی مَنقَلَبٍ ینقَلِبونَ» (شعراء/ 277)؛ به زودی ستمگران عالم خواهند دید و خواهند دانست که چگونه زیر و زبرشان خواهیم کرد. بعد به او فرمودند تو فکر کردی ریشه ما را زدی ما تمام شدیم، پایان ما را اعلام کردی! بدان که امروز پایان تو بود تو تمام شدی! ما تا ابد خواهیم ماند و شما به پایان خودتان رسیدید.

والسلام علیکم و رحمه‌الله و برکاته



نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha